چرا
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

چرا حس ميکنم هستي کنارم؟*
*چرا اين رفتنو باور ندارم؟*
*چرا گم ميکنم روز و شبامو؟*
*چرا حس ميکنم داري هوامو؟*

*چرا هستي ميون خواب و رويام؟*
*چرا پر ميشه تو حرم نفسهام؟*

*دارم نفس نفس نبودنت رو کم ميارم*
*ميخواي بري تو رو به اين ترانه ميسپارم*
*ولي نـــــــــــرو*
*نرو بمون*
*نرو که جز تو چاره اي به جز خودت ندارم*
*نرو بمون*
*نرو بمون کنارم*

*آخه ترانه هام همش بهونتو ميگيرن*
*اگه بري همه کهنه ميشن بي تو ميميرن*
*اگه بري چشامو پشت جاده جا ميذارم*
*اگه بري خوده بارون ميشم برات ميبارم*

*دارم نفس نفس نبودنت رو کم ميارم*
*ميخواي بري تو رو به اين ترانه ميسپارم*
*ولي نـــــــــــرو*
*نرو بمون*
*نرو که جز تو چاره اي به جز خودت ندارم*
*نرو خيال نکن بدون تو دووم ميارم*


چرا حس ميکنم هستي کنارم؟*
*چرا اين رفتنو باور ندارم؟*
*چرا گم ميکنم روز و شبامو؟*
*چرا حس ميکنم داري هوامو؟*

*چرا هستي ميون خواب و رويام؟*
*چرا پر ميشه تو حرم نفسهام؟*

*دارم نفس نفس نبودنت رو کم ميارم*
*ميخواي بري تو رو به اين ترانه ميسپارم*
*ولي نـــــــــــرو*
*نرو بمون*
*نرو که جز تو چاره اي به جز خودت ندارم*
*نرو بمون*
*نرو بمون کنارم*

*آخه ترانه هام همش بهونتو ميگيرن*
*اگه بري همه کهنه ميشن بي تو ميميرن*
*اگه بري چشامو پشت جاده جا ميذارم*
*اگه بري خوده بارون ميشم برات ميبارم*

*دارم نفس نفس نبودنت رو کم ميارم*
*ميخواي بري تو رو به اين ترانه ميسپارم*
*ولي نـــــــــــرو*
*نرو بمون*
*نرو که جز تو چاره اي به جز خودت ندارم*
*نرو خيال نکن بدون تو دووم ميارم*



تنها بودن قدرت میخواد . . .
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

تنها بودن قدرت میخواد . . .

و این قدرت را کسی به من داد

که روزی میگفت:

تنهـــــــــــــــــــــایت نمیگذارم!!!

 



چند جمله از حرف های دلم.....
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

چند جمله از حرف های دلم.....

 

عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده ..
    امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ!
    و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم!
    و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست…
    و غمــت سـهم ِ مــن!

 :::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::

آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند درد می کشد ، غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود …
    آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه …

:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::

به من گفت برو گورِت رو گم کن …
    و حالا هر روز با گریه به دنبال قبر من می گردد !
    کاش آرام پیش خودت و زیر زبانی می گفتی :
    “زبانم لال !”

 :::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::

خــوب ِ مــن ،
    همین جا درون شعرهایم بمان
    تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد
    به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛
    من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها
    شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان
    تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم



غمگین دیدارم ...
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

ببین غمگین،

 

ببین دلتنگ دیدارم...

 

ببین

 

خوابم نمی آید،

 

بیدارم...

 

نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:

 

تورا بیش از همه کس دوست میدارم...



دوستت دارم ها.....
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا 

دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را...

این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

باید آدمش پیدا شود!

باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان
نخواهی شد!

سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده
که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند! 

فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت
بکشی‌اش... 

شروع می‌کنی به خرج کردنشان! 

توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی 

توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند توی
جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد 

در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را
نشانت داد 

برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج
می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟ 

بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی... به مخ‌زدن به اعتماد
 
آدم‌ها! 

سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری... 

اما بگذار به سن تو برسند! 

بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد
 
بیاورند
غریب است دوست داشتن. 

و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛ 

به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر. 

تقصیر از ما نیست؛ 

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند


¤ هر شبِ با تو بودن
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 آرامشم

 میدونی ؟!

 هربار که میای تو بغلم

 بعد سرت رو میزاری روی سینه ام

 بعد الکی و از روی شیطونی

 با چشمای بسته

 که مثلاً خوابی

 هی خودت رو تو بغلم جا به جا می کنی

 بعد که یه نفس عمیق می کشی و بلافاصله لبخند میزنی

 از رضایت و آرامشی که داری

 بعد مثل لبای ماهی کوچولو ،

 یواشکی بدنم رو یه بوس کوچولو میکنی

 بعد پاهاتو گم میکنی لای پاهام

 بعد دستاتو جمع میکنی تو بغل خودت و

 مثل نی نی کوچولوها که آرومترین جای دنیا بغل مادرشونه

 خودتو تو بغلم جمع میکنی

 بعد منم هی خندم میگیره از این شیطونیات

 بعد موهات میریزه روی صورتم و

 منم میگیرمشون به دهانم

 بعد خودت رو می چسبونی به من و

 از بس بازی بازی کردی خسته شدی 

 چشمات آروم بسته شدن و خوابت برد

 اما من ،

 هنوز دارم نگاهت میکنم

 هوا روشن میشه

 اما من ،

 هنوز دارم نگاهت می کنم

 دوستت دارم

 ...



با تو بودن را میخواهم
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

  با تو آغاز نکردم که روزی به پایان برسانم.


عاشقت نشدم که روزی از عشق خسته شوم.


با تو عهد نبستم که روزی عهدم را بشکنم.


همسفرت نشدم که روزی رفیق نیمه راهت شوم.


همسنفت نشدم که روزی عطر نفسهایم را از تو دریغ کنم.


و با یاد تو زندگی نمیکنم که روزی فراموشت کنم.


با تو آغاز کردم که دیگر به پایان نیندیشم.


عاشقت شدم که عاشقانه به عشق تو زندگی کنم.


با تو عهد بستم که با تو تا آخرین نفس بمانم.


همسفرت شدم که تا پایان راه زندگی با هم باشیم.


همسنفست شدم که با عطر نفسهایت زنده بمانم.


و با یادت زندگی میکنم که همانا با یادت زندگی برایم زیباست.


همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ،


از آغاز تا به امروز عاشقانه با تو مانده ام ای همسفر من در جاده های نفسگیر زندگی.


اگر در کنار من نباشی با یادت زندگی میکنم ،


آن لحظه نیز که در کنارمی با گرمی دستهایت و نگاه به آن چشمان زیباست زنده ام.


ای همنفس من بدون تو این زندگی بی نفس است ،


عاشق شدن برایم هوس است و مطمئن باش این دنیا برایم قفس است.


با تو آغاز کرده ام که عاشقانه در دشت عشق طلوع کنم ، طلوعی که با تو غروبی را نخواهد داشت.


و همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ، لحظه هایی سرشار از عشق و محبت.


با تو بودن را میخواهم نه برای فرداهای بی تو بودن.


با تو بودن را میخواهم برای فرداهای در کنار تو بودن.


با تو بودن را میخواهم برای فرداهای عاشقانه تر از امروز.


پس ای عزیز راه دورم با من باش ، در کنارم باش و تا ابد همسفرم باش.



دوستت دارم...
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

دوستت دارم بدان کنج دلم از آن توست

بیقرارت چون شوم آرامشم چشمان توست

من خراب حس و مشتاق نگاهت هر دمم

مرهم بی تابی من گرمی دستان تو ست.



میان...
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

میان عابران تنهاتر از من هیچ کس نیست 

کسى اینجا به فکر این غریبه در قفس نیست

دلم امشب براى خنده هایت تنگ تنگست 

فقط در دستهاى گرم تو مردن قشنگست . . .



شب مهتابی...
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

"شب مهتابی"

در یک شب مهتابی با چشمانی پر از شبنم بر روی غبار جاده ها نوشتم"دوستت دارم"

"تو خواب بودی"

در خواب شیرین و حتی من آرزو کردم : ای کاش ...

چشمان زیبای تو را میدیدم و تو دیدگان بی قرار مشتاق مرا...

 

 

 


»» عشق شب بو
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

کم کمک شب آمد
 
دشت سرسبز به پیشواز شب تقدیم کرد شب بو را 
 
همه ی دشت سراسر پر بود
 
پر از شب بو بود
 
پر از بوی قشنگ احساس
 
در میان این دشت شب بوی وقت تولد می جست 
 
و به محض یافتن به اسمان لبخند زد
 
و دران نگاه خندان نگاهش در چشمان ماه لغزید
 
قلب شب بو لرزید
 
عشق در او دوید
 
گونه ها ی ماه از شرم حیا شد کبود
 
شب بو هر شب بوئید
 
رو به سوی مهتاب 
 
ولی از غصه ی این فاصله او
 
هر شبی میگریید
 
آخرش بر دل خود فریاد زد:
 
"تا به کی فاصله ها؟!
 
تا به کی اشک جدایی ریختن ؟!
 
تا به کی در هوس مه بودن؟!
 
فاصله بین من وماه زیاد است
 
اما...
 
قلب من نزد وی است"
 
شب بو کم کم خندید
 
غصه ها را بر قفس دور آویخت
 
از زمین فریاد زد:
 
"ای مه زیبا رو قلب من پیش تو است
 
تا ابد با من باش!"
 
مه نگاهی انداخت
 
کم کمک می خندید
 
ناگهان بر هم خورد
 
چهره ی آسمان
 
ابرهایی خشمگین
 
زشت و مشکی
 
پر از غیض و کین
 
کور از غیرت نابخرد ناجای شدید
 
پرده بر چهره ی ماه افکندند
 
بر زمین و آسمان 
 
بر خود و بر مهتاب
 
 مشت افکند ند... مشتان سیاه
 
 و فشردند بر هم ... همچنان دندان ها 
 
از گلوشان بر میخاست
 
نعره ای رعد آسا
 
شب بوی بیچاره خیره ماند و حیران 
 
بر سرش می ریختند
 
قطرات سهمگین باران
 
ابرهای خشمگین
 
آنقدر غریدند 
 
که همه سوی زمان از طپش قلب شب بو پر شد
 
ناگهان او لرزید
 
لحظه ای اندیشید
 
- ماه باز هم زیباست-
 
و دوباره لرزید
 
و پیاپی لرزید
 
و به یک چشم بر هم زدن یک گنجشک روی گل ها خمید
 
و در آن آخرین لحظه ی عشق 
 
زیر لب زمزمه کرد
 
شعر زیبای یک شاعر را:
 
" افتاد
 
شکست
 
 زیر باران پوسید
 
آدم که نکشته بود 
 
 عاشق شده بود؛ "

 



دل نوشته
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

روزگارم بر خلاف آرزوهایم گذشت

و من در پس این پرده هنوزم از دنیا گریزانم

روزگارم را چه بگویم که زندگی را بر من تباه کرد

سیاه کرد

فنا کرد

آرزوهایم را چه کنم که فراموشی را باید ستایش کنم

تا آنها را از من بگیرد و با خود ببرد

تا شاید دیگر یادم نباشد که آرزویی داشتم

و یا شاید بهترباشد درصندوقچه های فولادی قلبهای از یاد رفته بگذارم

و به آنها بسپارم که رهایش نکنند

حرفهای زیادی در دل دارم

اشکهای فراوانی بر این چشمان غم زده دارم

نمیدانم که از چه بگویم و از کجا بگویم

اما ازهر کجا که باشد

خیالی نیست

که باید بگویم

شاید مجالی باشد برای تسکین این دردهایم

بر من خورده نگیرید که چرا نیستم و کم پیدا شده ام

یا كه هستم و دو تا شدم

یا كه چرا قلبی رو تسخیر كرده ام ولی اكنون جدایم از او

دردها را بجویید و ازآنها پرسش کنید که چرا من را اینهمه دوست میدارند

شاید که پاسخی بگیرید شما و این تن رنجور مرا رها کنید از بند

آری من روزگارم بد نیست ولی

نمی دانم خوب چیست !

قلبی دارم كه می خواهد بنویسد

نه برای او ، برای خودم

برای دل خودم

من سربازی برای دل خودم هستم

اگرچه نامم ساراست ولی

همچون لیلی می نویسم

زنده ام چون خدایم خواست كه باشم

به یادگار برای كسی كه نه !

برای به یادگار ماندن برای روزهای نیامده ی فردا می نویسم

تا یادم نرود آنچه كه بودم

چیزی نیست جز دل نوشته های من.



خوب حواستو جمع کن
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

                                      هی فلانی!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا ک دلت میخواهد برو…
فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من ب سرت زد،
آنقدر آسمان دلت بگیرد ک با هزار شب گریه چشمانت،
باز هم آرام نگیری…
و اما من…
بر نمیگردم ک هیچ!
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
ک نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی
 



برای خودت زندگی کن...
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->


برای خودت زندگی کن

 

 

 

کسی که تو رو دوست داشته باشد

 

 

باتو میماند

 

 

برای داشتنت می جنگد

 

 

اما اگر دوستت نداشته باشد

 

 

به هر بهانه ای می رود

 

 

             



می دانی؟
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->



تنهایی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

میان این همه مفاهیم پیچیده ریاضی تنها حکایت اعداد فرد را خوب آموخته بود
” فرد ” آن یک نفر است که وقتی زوج ها با هم میروند،
او باید یک تنه جور تنهایی اش را بکشد …
.
.
.
تنهایـــی هایم را هم هدفمند کنند ، راحت میشوم !
این روزها زیــاد به چشم می آیند . . !
.
.
.
تنهــا نیستم
ولی میان این همه شلوغی،
باز هم احساس تنهایـــی میکنم
و این است درد مـــن . . .
.
.
.
تو رفته‌ای
و من از تنهایی
ککَم هم نمی‌گزد دیگر!
حالا باز هم بگو دروغ گفتن بلد نیستی!
.
.
.
تنهایی را دوست دارم …
بی دعوت می آید ، بی منت می ماند ، بی خبر نمیرود …
.

 



خسته ام...
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

مــــــرا کــه هیــچ مقصـــدی بــه نامـــــم ..
و هیــــچ چشمــــی در انتظــــارمـ نیسـت را ! ببخشیـد !
کــه بـا بـودنـــمـ تـــــرافیـک کــــــرده امـ !!
.
.
.
خدایــــــــــــــــــا …
به حد کافی خیال بافتم …
و تنم کردم …
یه کم واقعیت شیرین …
لطفا
 .
.
.
بالاتر از سیاهی هم “رنگ” هست …
مثل رنگ این روزهای من !
.
.
.
هــر کــس از ایــن دنـیــا چـیـزی بـرمـیـدارد …
من امـا فـقـطـ ؛
دسـتـــ بــرمــیــدارمــ !



دوشعر بسیار زیبا و عاشقانه از علی نیکخواه
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->




من شاعرم! حال مرا عالم نمی‌فهمد

جز تو کسی چیزی از اشعارم نمی‌فهمد

کشف جدید روزگار ما تو هستی که

برق نگاهت را ادیسون هم نمی‌فهمد!   

سیلاب عشق تو بیاید، حکم ویرانی‌ست‌

سیل است دیگر... بارش نم‌نم نمی‌فهمد

من کشته‌ی عشق تو خواهم‌شد، ولی افسوس

هویّت سهراب را رستم نمی‌فهمد

کلّ شکایت‌های من تنها همین جمله‌ست:

معشوقه‌ای که دوستش دارم... نمی فهمد!


***********************************


شهر را آدم به آدم در پی ات جویا شدم 

تا که یک شب دیدمت، دل باختم، رسوا شدم

با نگاهی ساده قلبم را گرفتی، خوب من!

فکر می‌کردم که من عاشق نِمی... امّا شدم!

مثل یک پروانه در شمع نگاهت سال ها

سوختم، امّا عزیزم! با تو من معنا شدم

گفته بودی در کنارت تا ابد هستم ولی

باز رفتی، باز ماندم، باز من تنها شدم!