هی فلانی!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا ک دلت میخواهد برو…
فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من ب سرت زد،
آنقدر آسمان دلت بگیرد ک با هزار شب گریه چشمانت،
باز هم آرام نگیری…
و اما من…
بر نمیگردم ک هیچ!
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
ک نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!
نظرات شما عزیزان:
نگار 
ساعت19:02---22 شهريور 1392
یعنی میشود روزی برسدبیای مرا در اغوش بگیری بخواهم گله کنم بگویی هیس همه کابوس ها تمام شد
چیستا 
ساعت13:01---16 مرداد 1392
دلم لک زده واســﮧ یــﮧ عاشقانـﮧ ے اروم . . .
کــﮧ تو رو سفت بغل کنم . .
بذارے ازت گـلــﮧ کنم . .
از همــﮧ این کابوسهايـے کــﮧ چشم تــــورو دور دیـــدن و آزارم دادن . .
گریــــﮧ کنم و تو اشکامو پاکـــ کنــے . .
دلتنگـے هام رو بهونــﮧ کنم . .
سرم رو توے گودے گردنت قایِم کنم . .
تمام نفســــم رو پر کنم . .
از عطر تنت و آروم بگیرم . .